بیراهه هم برای خود راهیست... وقتی قرار باشد مرا به تو برساند...
نمي دانستم ... به خدا نمي دانستم که چقدر دل تنگت مي شوم ... که چقدر دوستت دارم ... که چه زود تو همه آن چه شدي که دارم ... که چه آسان برايت مي گريم ... شاید فهميده بودم که تو ديگر پاره ا ي از وجودم شده ا ي ... اما باور نداشتم که من که براي هيچ کس و هيچ چيزدلتنگ نمي شوم ، براي تو چنان بي تاب شوم که همه آن چه هست و نيست را به يکباره فراموش کنم و بگريم ... زودتر از اينهامي خواستم بگويم ... مي خواستم فريادبزنم ... اما حالا که نيستي همه ی آن چه هستم فرياد مي زنند ای کاش امروز و فردا خورشيد کمي بيشتر
نظرات شما عزیزان:
Power By:
LoxBlog.Com |